حسن نصر متخلص به «سیاووش» متولد سبزوار است او پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه در سال ۱۳۵۶ استخدام آموزش و پرورش درآمد و به کار مشغول گردید ضمن خدمت به ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی پرداخت و موفق به کسب مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد در این رشته شد.
او هم اکنون به تدریس در مدارس متوسطه و مراکز پیش دانشگاهی سبزوار اشتغال دارد این شاعر در سال ۶۸ انجمن ابن یمین پیوست و در نشر نگاه نامحسوس نستان با آن انجمن همکاری نمود.
نصر از قالب های شعری بیشتر متمایل به غزل است و با بیشتر روزنامه ها و مجلات کشور همکاری دارد.
از آثار چاپ شده این شاعر مجموعه "پلکهای خیس عشق" است. او همچنین دو اثر در زمینه شعر و تحقیق ادبی دارد که هنوز به چاپ نرسیده است.
ساحل لبخند
چه خوب بود اگر دستها بهاری بود
و چشمه سار صداقت همیشه جاری بود
چه خوب بود اگر کوچه باغ عاطفه ها
پر از طنین غزل خوانی قناری بود
چه خوب بود اگر قاب سرد پنجره ها
به سبک قصر بهاران شکوفه کاری بود
چه خوب بود اگر از جزیره اندوه
سفر به ساحل لبخند اختیاری بود
چه خوب بود اگر گوهر صمیمیت
همیشه در صدف سینه یادگاری بود
هزاره ققنوس
درست مثل گل آفتابگردان بود
و بر مدار گل آفتاب گردان بود
زلال عاطفه اش چشمه چشمه می جوشید
اگرچه زیر غبار زمانه پنهان بود
طنین طرز نگاهش دمی که میپیچید
میان کوچه آیینه ها بهاران بود
مرا رساند به ادراک مبهم یک سیب
بلوغ بکر گناهی که غرق عصیان بود
عبور داد مرا از هزاره ققنوس
حقیقتی که فراسوی کفر و ایمان بود
مرا کشاند به آغاز عصر بی رنگی
- به بامداد نخستین- که عشق عریان بود
مرا رساند به مرز پرنده و فانوس
در آن غروب که خورشید رو به پایان بود
پیش از تو
پیش از تو هرچه آینه دیدم سیاه بود
از باغ صبح هر چه که چیدم سیاه بود
به بال های عاطفه در آسمان شعر
هر بیت و مصرعی که پریدم سیاه بود
هر صبح دلفریب که با شوق کودکی
در کوچه های عید دویدم سیاه بود
از سال مرگ کودکیام تا طلوع عشق
پیوسته آسمان امیدم سیاه بود
انگار بامداد هم از درد من سرود:
گل واژه های شعر سپیدم سیاه بود
بر من مگیر بانوی شعرم "غزل" اگر
رنگ و ردیف شعر جدیدم سیاه بود
انتهای پیام/د