پرده اول
پارسال پرونده ای به کمیسیون ماده ۱۰۰ می رود، این پرونده مربوط به ساختمانی می شود که در ۱۳ واحد بدون درنظر گرفتن پارکینگ، سعی دارد تا پروانه گرفته و به اصطلاح مسیر منحصر به فرد خودش را برود.
پرونده دیپورت می شود، مجدد اعتراض و هیأت رسیدگی نیز، تلاش بیشتر برای کسب پروانه را ناممکن تشخیص می دهد.
اصرار و دوباره و باز هم رد می شود. مشاور شهردارمان که از بخت بد او ناظر بر عمارت یادشده است همچون چندین و چند پرونده دیگر، همین مسیر را می رود. مرگ خودت اگه منظوری داشتم که به اون ۱۳ واحدی اشاره کردم! اون همه مورد دیگر بود چرا سفر به شوشتر؟ نمی دانم.
پرده دوم
سونامی اعتراضات یهویی در شورا علیه رییس و سخنگوی وقت به راه می افتد. مخالفان در اقدامی محیرالعقول، تصمیم می گیرند در جلسات حاضر نشوند.
این قبیل سناریوها معمولا راه به جایی نمی برند مگر عزمی جزم شده همراه با آن باشد و بخواهد شورا را از کار بیاندازد.
شما بخوانید افراد و اشخاص مسئول شهرستان ترتیب کار را می دهند. بوقچی ها حتی نفرات جایگزین را معرفی می کنند... وای چه حالی میده این همه بی انضباطی و قندان پرت کردن
پرده سوم
آن شخص که نامش در گرو نام سایه یک بزرگ تر، همیشه در پشت غبارها پنهان بود، حالا بوقچی خودش را دارد و در تاریخ فلان روز از ماه سال ۹۸ صفحه اولش را به ترکیب ۵ به چهار تقسیم کرده و حسابی از خجالت شورا درآمده، تلاش می کند تا بهترین بخت خودش را در ورود به شورا بیازماید، پس زمان خوبی برای همراه کردن معترضان به هیأت رییسه شورای شهر است.
دم مسئولان شهرمان گرم که سایر موارد نیز لال مونی گرفته اند و دم بر نمی زنند. یکی چون آخر عمر پربرکت خدمتش است سودای وطن دارد و باید به استان زادگاهش برود و پست و مقامی در استانداری بگیرد، آن یکی کلا در فضا و اتمسفر سبزوار هم نیست و در تکاپوی ردی دادن به تعطیلات برای سفر به خیام و عطار است و...
پرده چهارم
پرونده پرده اول حالا برگشته و از ۱۳ به ۳ واحد تقلیل یافته است! خب کلاه شرعی را برای چه زمانی دوخته اند! آخه نامروت؛ چه زمان بهتر از حالا...
ناظر مهندسی ما هم جای خودش را به کسی دیگر می دهد تا با تغییر نام و نان ها، پرونده بالاخره به سرانجام برسد. خدا ازت نگذره استاد اسدی! آخه تو چه اعجوبه ای در فوتبال هستی!؟
پرده پنجم
خطبه های نماز جمعه شهرمان ناخواسته به جانبداری از گروه معترض تغییر می کند و تو گویی داد مردم درآمده که یک کاری باید کرد و در شورا چه خبر است و کار مردم که نباید زبانم لال روی زمین پهن شود!
راستی نفهمیدیم داور بازی چلسی با لیورپول در سوپرجام همان داور فرانسوی بود یعنی!؟ آخه چرا یک زن باید داور باشد و دوچرخه سواری زنان معنا ندارد که!؟
دوسه تا از رفقای آقای عضو ناپیوسته شورا، دست به قلم می شوند، یعنی یهویی شور خاصی پدیدار می شود...
پرده ماقبل آخر
شورا کن فیکن می شود. درگیری های ننه من غریبم در شورا چنان بیخ پیدا می کند که دفتر شورا زیر چادری از شورا خارج می شود و به شهرداری می رود! آقا بالاخره شورا و شهرداری نداریم که! اگر از این جیب به اون جیب معنا نداشته باشه چی میشه
کلا فکر کن کارکنان شورا که کارمندان شهرداری هم هستند یک روز به شهرداری فراخوانده شوند، مگه چه اتفاقی قرار است بیفتد!؟ هان؟
فوق فوقش یعنی یکی توی این شهر نیست که شورا را منحل اعلام کند و نفرات جاسازی شده را به درون زمین بیاورند!؟ بخدا همه اینا ایکی ثانیه ردیف میشه اگر ... اگر چی؟ اگه گفتی؟ بله! اگر خدا بخواهد....
پرده آخر یا هفتم
شورا تشکیل می شود و حالا سهم خواهی ها برای نایب رییسی شورا بیداد می کند. آن یکی که گفته بودم قبلا (زیر سایه نام یک بزرگی درویشی چیزی بود... همون! آفرین) حالا داعیه نایب رییسی دارد و اگر نایب رییس شورا بخواهد موی دماغ شود به همان ابوالفضل قسم! حالا کدام ابوالفضل، خدا می داند.
مگر چه کم دارد این رفیق ما که نتواند گیر به نایب رییس شورا بدهد و در ستون خبرهای ویژه اش به کتاب و تألیفات و فیها خالدون نایب رییس قبلی گیر ندهد!؟
اینها همه کار انگلیس است! من خدایی خیلی وقت است فهمیده ام.
حالا هم اصلا مشکلی در شهر نداریم، مهندس ناظر داریم در حد لالیگا، مشکلی برای عدم صدور پروانه داشتی، به بنده اعلام کن تا به قول اصفهونیا زنگ بزنم آجی جون....
انتهای پیام/د