پایگاه خبری تحلیلی دیار سربداران

تقاضای دکتر قالیباف، پایبندی بچه رزمنده ها به اصول خود است,سبزوار نیور,اخبار جدید و روز شهرستان,استان سبزوار,سیاسی,اجتماعی,تقاضای دکتر قالیباف، پایبندی بچه رزمنده ها به اصول خود است,فرهنگی,ورزشی,گردشگری,شهری,اقتصادی,سلامت,تقاضای دکتر قالیباف، پایبندی بچه رزمنده ها به اصول خود است

Sabzevar News
  • خانه
  • سیاسی
  • اقتصادی
  • گردشگری
  • هنر و ادب
  • اجتماعی
  • ورزش
  • یادداشت
  • سلامت
  • ویژه
  • درباره ما
  • تماس با ما
Tuesday , May 17 , 2022
صفحه نخستاخبارتقاضای دکتر قالیباف، پایبندی بچه رزمنده ها به اصول خود است

اختصاصی

  • چرا نیکوکاری این روزها به یک ژست تبدیل شده!؟

    چرا نیکوکاری این روزها به یک ژست تبدیل شده!؟

  • فرهاد مجیدی، حالا الگوی ورزشی نیست، او الگوی نقد سیاسی و اجتماعی است

    فرهاد مجیدی، حالا الگوی ورزشی نیست، او الگوی نقد سیاسی و اجتماعی است

  • با جوک و لطیفه نمی توان صعود کرد!

    با جوک و لطیفه نمی توان صعود کرد!

  • سناریوی کثیف برای نرسیدن ایران به قطر

    سناریوی کثیف برای نرسیدن ایران به قطر

  • فوتبالی که بوی تهوع گرفته است!

    فوتبالی که بوی تهوع گرفته است!

  • تیم منتخب اسکوچیچ و هاشمیان، زنگ تفریح تیم های حاضر در جام جهانی!

    تیم منتخب اسکوچیچ و هاشمیان، زنگ تفریح تیم های حاضر در جام جهانی!

یادداشت

  • سکه قهرمانی را بنام استقلال ضرب کنید

    سکه قهرمانی را بنام استقلال ضرب کنید

  • قهرمان هنوز دلچسب بازی نمی کند!

    قهرمان هنوز دلچسب بازی نمی کند!

  • برجام را امضاء کنید و از روسیه فاصله بگیرید

    برجام را امضاء کنید و از روسیه فاصله بگیرید

  • حقوق زنان در تآتر شهر

    حقوق زنان در تآتر شهر

  • جام جهانی عرصه دوستی با جهانیان است

    جام جهانی عرصه دوستی با جهانیان است

  • ورزش زنان را محدود نکنید، به جای تشویق تعلیق کردند!

    ورزش زنان را محدود نکنید، به جای تشویق تعلیق کردند!

سردار حسن مهری:

تقاضای دکتر قالیباف، پایبندی بچه رزمنده ها به اصول خود است

تقاضای دکتر قالیباف، پایبندی بچه رزمنده ها به اصول خود است

ریاست دکتر قالیباف بر مجلس یازدهم بهانه ای شد تا به سراغ دوستان و نزدیکان او که از عصاره های جنگ هستند برویم. باخبر شدیم این سردار سرافراز دفاع مقدس این روزها در سوگ از دست دادن برادر هستند. مردی که با وجود مجروحیت های پیاپی، کمتر در خبرها و مسئولیت ها از او نام و عبارتی می شنویم.

باتفاق مدیرمسئول الفباخبر و پس از طی ۶۰۰ کیلومتر از تهران به روستای مهر می رسیم. روستایی در جوار آتشکده آذربرزین مهر، که تاریخ مدنی ایران را از ۶ هزار سال به بیش از ۱۰ هزارسال عقب برده است، موضوعی که طی ماههای اخیر، با انجام مطالعات کارشناسان میراث فرهنگی کشور، این شهر (سبزوار) را به مرکز مدنیت تاریخ ایران و منطقه تبدیل کرده است.

وارد روستا که می شویم، سادگی و بی آلایشی محض تمام وجودت را در بر می گیرد. کنار یک مغازه کوچک، قاب عکس مرحوم «عباس مهری» خودنمایی می کند. فرزندان مرحوم تعارف مان می کنند تا منتظر بمانیم «عمو» از راه برسد.

«سردار دوران دفاع مقدس حسن مهری» از راه می رسد، هیچ همراه و بادیگاردی ندارد. آزردگی بازو و دست راست را باید آنقدر دقت کنی تا متوجه شوی از جنگ هنوز یادگاری های زیادی با خود دارد. خیلی گرم و صمیمی تعارف مان می کند. در مسیر کوتاه تا منزل، صحبت از انتخاب آقای قالیباف به عنوان رییس مجلس یازدهم شورای اسلامی می شود.

 

قالیباف هوای بچه رزمنده ها را دارد

 

شرح عکس (همراهی دکتر علیرضا محمدعلی در دیدار با سردار حسن مهری)

 

این انتخاب را شایسته می داند. نقل چند خاطره باعث می شود تا چند حکایت از سخت ترین روزهای جنگ را به عنوان یک همرزم و البته فرمانده لشکر ۵ نصر خراسان برایمان نقل کند.

دکتر قالیباف بر مزار حاج حسین محمدیان فرمانده گردان ولی الله

 

خیلی ها دکتر قالیباف را یا در نیروی هوایی سپاه می شناسند و یا در فرماندهی نیروی انتظامی و تعداد زیادی نیز در شهرداری تهران.

فرمانده گردان عبدالله - جانباز حسن مهری: آقای قالیباف همچنان ارتباطش را با بچه‌های رزمنده و جبهه حفظ کرده است. وقتی ایشان به دیار سربداران می‌آیند به دنبال تک تک دوستانی که در جبهه همراه او بوده اند را می گیرد.

 

شهیدی که می خواست مفقود باشد!

 

همین چندماه پیش دکتر (قالیباف) در تشییع جنازه شهید غلامرضا پروانه که از همرزمان ما بودند، در سبزوار حضور داشتند. حکایت شهید پروانه هم از جمله خاطرات عجیب و غریب دوره آن هشت سال است.

 

در وصیتنامه این شهید از خدا خواسته بود در بیابانها شهید شود و جنازه اش هرگز برنگردد و مفقود باشد. که همین طور هم شد. البته برای این شهید چندین بار تشییع جنازه در سبزوار انجام دادیم. که بار آخر کارشناسان پزشکی و متبحر کشور از پیکر این شهید مطمئن شدند.

(سخنرانی دکتر قالیباف در مراسم وداع مردم سبزوار با شهید غلامرضا پروانه)

 

دکتر قالیباف ساعت ۲ صبح به سبزوار رسید و قبل از مراسم تشییع، سراغ تک تک همرزمان را گرفتند تا برای ساعت ۶ صبح جلسه ای در سپاه سبزوار حضور یابند.

ایشان در صحبت‌های خود از دوستان خواستن که بچه‌های جنگ، به همان اصولی که در دفاع مقدس به آن پایبند بودند، همچنان آن اصول را محترم دانسته و آن را حفظ کنند. رها نکنند. ما می دانستیم حاج باقر (دکتر قالیباف) یک شخص مقید بوده و هست.

هر زمان که مشهد تشریف می‌برند نیز تمامی بچه های رزمنده خراسان بزرگ را دعوت می کنند به مشهد و جلسه ای ترتیب می‌دهند اگر کسی مشکلی و درخواستی دارد مطرح کند.

من از سال ۱۳۶۰ با حاج باقر قالیباف رفاقتی داشته ام و چون مطمئن هستم عرض می کنم که او در بین مدیران، مدیری سخت کوش و بسیار پیگیر است او واقعاً به معنای کلمه، جهادی کار می کند.

ارتباط آقای قالیباف با بچه‌ها و خانواده‌هایی که وضعیت ضعیفی دارند خیلی خاص و ویژه است. چندین مورد در رابطه با خانواده های شهدای سبزواری را از نزدیک دیده ام البته برای من جای تعجب ندارد، ولی برای دیگران ممکن است حیرت‌انگیز باشد. منزل شهید سیدابراهیم شجیعی که فرمانده گردان عبدالله بودند و در آن زمان من معاون گردان بودم (بعد از شهادت ایشان من فرمانده گردان عبدالله شدم) منزل ایشان آجرهای پایین دیوارش قرمز شده و خانه درحال خراب شدن بود. شنیدم که سقف روی سر فرزند ایشان ریخته است و بچه شهید، بیهوش شده؛ من این ماجرا را برای حاج باقر نقل کردم و ایشان گفتند «همین الان یک کارشناس ببر و هرچه هزینه داشت بگو تا من واریز کنم و خانه را بازسازی کنید» و همین قضیه برای شهید شوشتری رخ داد شهید تقدسی که ایشان بر اثر شیمیایی شهید شده بودند؛ من دیده بودم که وسیله های خانه اش را برای درمان می‌فروختند. من به شهید شوشتری گفتم و ایشان گفتند هرچه لازم دارد فراهم کنید. بعد از شهادت شهید تقدسی آقای قالیباف خیلی ناراحت شدند که چرا در شهرستان به بچه های جنگ بی توجهی می‌شود.

 

او تفاوت و متحول شدن را به خوبی می شناسد

 

شاهد متحول شدن نیروی انتظامی نیروی هوایی سپاه بوده ایم با وجود این که ایشان خود خلبان هستند و پرواز هم دارند. انگار اصلا استراحت و دوره فراغت ندارد. در ماجرای تایباد (دهه هفتاد) که اشرار آمده بودند. ایشان فرمانده نیروی هوایی سپاه بودند. باند فرودگاهی درست کردند که طی صحبتی که دیگران می کنند در این باند، کسی با هواپیما فرود نمی آمد چون احتمال خرابی می‌داد. نخستین کسی که هواپیما را نشاند خود ایشان بود و بقیه پشت سر ایشان بودند.

حاج باقر یکی از مدیران و مریدان خاص حضرت امام (ره) بودند و با قدرت عرض می کنم هم اکنون نیز یکی از مریدان حضرت آقا هستند. هرچه به ایشان می‌گویند و تکلیف می کنند، عمل می‌کند. حتی اگر تمام زندگی اش به هم بریزد.

شاید ۳ سال پیش بود که تماس گرفتند تا بچه‌های گردان ها، جمع شوند برویم خوزستان. رفقا به فرودگاه مشهد آمدند رفتار و شوخی های بچه های جنگ، خدمه فرودگاه، خلبان و کمک‌خلبان را متحیر کرده بود. کسی ندیده بود این همه خاکی و رابطه دوستانه با بچه ها دارند بچه‌ها با وجودی که از شهرهای مختلف بودند، آنچنان فضای صمیمی به وجود آوردند که طی چند روزی که در خوزستان بودیم و در هر جایی که می رسیدیم جلسه می گذاشتند و در مورد عملیات مختلف از کربلای چهار و پنج، خیبر و.... بازدید انجام دادیم.

یادم هست در خرمشهر از ایشان تشکر کردم به خاطر زحمت هایی که کشیدند و بچه‌ها را پس از سال ها جمع کردند. می خواهم بگویم که ارتباطش با بچه‌ها و خانواده‌هایی که وضعیت ضعیفی دارند، همیشه ادامه داشته و دارد.

 

یادی از کربلای ۵

 

به خوبی یادم هست در کربلای ۵ مقاومت بسیار سنگینی به خاطر تجهیزات و نوع سازه های سنگر دشمن داشت، مقاومت زیادی صورت گرفت و امکان پیشروی تحت هر شرایطی امکان پذیر نبود. طراحی هوشمندانه ای که شوروی سابق با کمک اسرائیلی ها و ماژونی فرانسوی ها اجرا کرده بودند، سنگرها نه قابل نفوذ بودند و نه منفجر می شد. زاویه بندی جالبی داشت اما خب بچه ها همه سنگر ها را پاکسازی کردند.

رفتیم داخل سنگرها آقای قالیباف فرمانده لشکر ۵ نصر بودند. تماسی گرفتند که وضعیت چگونه است. گفتیم در فلان سنگر هستیم. به من گفت «می‌توانید بروید نهر خین را بگیرید» و من گفتم مشکلی نیست. پرسید چند نفرید و من گفتم به اندازه انگشتان دستتان! همانطور که صحبت می کردیم دیدیم که یک وسیله به سمت ما می آید! به بچه ها آماده باش دادم که ممکن است وسیله برای دشمن باشد. او همچنان به سمت ما می آمد نزدیک شد و نزدیکتر گفتم این شاید عراقی باشد. گفتم نزدیک تر شود تا بزنیمش چون نزدیک دشمن بودیم و ما نمی دانستیم چه کسی است آن را می راند و به مانزدیک می شود. البته آقای قالیباف دقایقی قبل آدرسی از ما پرسیده بود اما ممکن نبود کسی این چنین بی محابا به سمت ما آن هم با یک خودرو عراقی بیاید. آمد و نزدیک سنگر ما ایستاد و ما هم داخل سنگر بودیم ۱۰ نفر بیشتر نبودیم. بچه ها آن قدر خسته بودند دیدیم که یک نفر پایین آمد متوجه شدیم که آقای قالیباف است نگاهی به بچه ها کرد.

وضعیت را که دید به من گفت «سریع نیروهایت را بکش عقب» خودش ماند و ما هم برگشتیم عقب.

یا اینکه در فکه بودیم. داشتیم برای عملیات والفجر یک آماده می شدیم. در دهکده ای مستقر شده بودیم که کاملا در تیررس دشمن بود. موقعیت در بالای ارتفاعات بود ما این طرف‌تر در دهکده بودیم یعنی وقتی صبح می‌رفتیم وضو بگیریم. آنها ما را می دیدند چه کار می کنیم ما در دید دشمن قرار داشتیم. اما همزمان ورزش می‌کردیم. کوهپیمایی می کردیم بعد برمی‌گشتیم دهکده. یک روز حاج‌باقر آمدند زمانی که ما رفتیم و به خاکریز رسیدیم یک هلیکوپتر از خودمان آن جا افتاده بود. جلو جنگل بود. کنار رودخانه‌ای که از سمت دهلران به سمت فکه می‌آید رفتیم و شناسایی مان را کردیم حتی به این فکر نمی کردیم که در دید دشمن هستیم و امکان دارد ما را بزند.

عملیات کربلای ۵ در شلمچه بود که ما طبق برنامه پشت خط بودیم. برای عملیات کربلای ۴ آماده می شدیم که برویم وارد عملیات شویم. ناگهان ایشان گفتند نمی خواهد بیایید! گفتند عملیات دچار مشکل شده است. اما در عملیات کربلای ۵ ما آماده شدیم. دشمن هم اصلاً فکر نمی کرد در این منطقه ما مجدد، عملیات داشته باشیم چون قبلا خاطره بد عملیات کربلای ۴ را داشتیم و حالا آنها گمان نمی کردند که دوباره عملیات انجام بدهیم.