پرده نخست - کرونا
کرونا اگر برای خیلی ها رنج آور بود و دردناک، برای خیلی ها بهانه ای شد تا از آن بهره بسیار کافی و وافی را ببرند.
مثلا عرض می کنم! اگر باز به تریج قبای آن دوست دیکتاتورمان برنمی خورد عرض کنم که: بله! یک شخصی که تا همین چند روز قبل شیوع کرونا نزد نماینده رفته بودند و عارض شده بودند جانم فدایت «ما» (شما بخوانید اداره متبوعه) ۱۵۰ میلیارد کسری بودجه داریم. حالا مانده ایم با این بدهی های پیمانکارهای مان چه کنیم!؟
دیگر بعد از کرونا کسی ایشان را نه تنها ندیده، بلکه اگر از ادارات تحت پوشش در این ماه های کرونایی کسی او را دیده، خبری بدهد، تا اینجانبان نیز از نگرانی خارج شویم.
باری
البته خداوکیلی چندتا عکس از او دیدیم و چون روابط عمومی ایشان عکسی کرونایی با ماکس (چه اشکالی دارد که ماسک را درست ننویسیم؟؟) اگر اسم سگ یا حتی گربه ای ماکس باشد، مگر اشکالی دارد؟
خلاصه که کسی او را ندید تا معظم له همچنان در غیبت صغری ستادش را اداره نماید.
پرده دوم - وام کرونایی
دوست دیگرمان که در کار ورزش بود، گفت: بابت تعطیلی مجموعه بنده، مبلغی وام کرونایی دادند که خداوکیلی دست شان درد نکند! چرا که نخستین قسط را در همین شرایط قرمز کرونا، زا بنده مطالبه نموده اند!!! یعنی هنوز به حساب ننشسته، دست به کار دریافت بهره ی آن پول هستند.
البته این رفیق مان هیچ چیز بدی نگفت! اما ماندم اگر وام بخاطر کسب و کار بی رونق و بخاطر تعطیلی در ایام کرونا می دهند، پس چرا در اوضاع قرمز، مطالبه می کنند!!؟
بگذریم که رفیق دیگرمان که در کار گردشگری است، هنوز همان نصف و نیمه وام کرونایی اش را دریافت نکرده است...
پرده سوم - تذکر هلالی
چند روز پیش در دفتر نشسته بودیم که دو خانم و یک آقا از هلال احمر آمدند و گفتند چرا دم و دستگاه تان را جمع نمی کنید بروید خانه تان!؟
گفتم تصدقتان شوم! کجا بروم از این جا بهتر!؟
گفت: همین الان در یک سوپری کمی آن طرف تر تذکر دادم که مشتریان شما فاصله اجتماعی را رعایت نمی کنند پس بلافاصله به بهداشت زنگ زدم و گزارش دادم تا بیایند پلمپش کنند!
گفتم نه! وجدانا چنین کردی!؟
با فخر گفت: بله که چنین کردم!
گفتم من یک خبرنگار هستم و از نحوه ایستادن چفت همدیگرتان هم در اینجا و هم در مسیری که آمدید (البته با اجازه تان) عکس گرفتم. در این عکس ها شما نیز خیلی صمیمی کنار هم ایستاده اید و اگر قرار است تذکر دهید، بد نیست اصول اولیه را نیز رعایت کنید...
بگذریم که فردا روز این حادثه از بهداشت به جهت پلمپ من (ببخشید پلمپ دم و دستگاه) آمدند و البته متوجه شدند و خیلی متواضعانه نیز رفتار کردند و...
پرده چهارم - امان از بی قراری
آقا اشکالی ندارد غزلی از حافظ مهمان تان کنم!؟ چرا با تعجب به این مطلب خیره شده اید!؟ شوخی کردم اصلا به حافظ چه ربطی دارد؟ دلم گرفته بود گفتم تفألی بزنم شاید در این دم واپسین دلت و دلم آرام گرفت!
اصلا ولش کن! از ابی می خوانم برای شما! چیه؟ بازهم ایراد داره؟!
پرده ما هم پرده نشد! ولش کن شاید وقتی دیگر، پرده چهارم را نوشتم.
خدا را چه دیدی؟
انتهای پیام/د