محله سیچان (در اصفهان) به دلیل دور بودن از رودخانه زاینده رود با نهرهایی که به «مادی» شهرت دارند تغذیه می شده است و تعداد زیادی از این مادی ها در محله مشاهده می شود که در مراسم عاشورا به عنوان نهر علقمه از ان ها استفاده می شده است.
از طرفی این محله با محله جلفا ارامنه مجاورت دارد.
معروف است که شمر سیچان در روز عاشورا ناگهان به هنگام شروع تعزیه و با هدف اخذ مبلغی گزاف «دبه» می کند که من دیگر شمر نمی شوم چون منفور اهل محل شده و دیگر از من جنسی نمی خرند. وساطت اهل محل هم به دلیل مطالبه مبلغ گزافی که از توان پرداخت هیات مذهبی خارج بوده از طرف وی که گویا هدف اصلی او نیز از طرح این ادعا نیز به همین دلیل و یا علل دیگری بوده است ره به جایی نمی برد.
ناگهان یکی از بزرگان هیات فکر بکری به مغزش خطور می کند و با توجه به همجواری محله سیچان و محله ارامنه جلفا به آنطرف خیابان حکیم نظامی می رود که عموما پیرمرد های ارمنی نشسته و آفتاب می گیرند و به آن ها شرح ماوقع را می گوید: موسیو میای شمر بشی ما شمر نداریم!
موسیو در ابتدا مخالفت می کند و در نهایت با پاکتی سیگار و پول ناچیزی راضی می شود که شمر شود و تحت تعلیمات بزرگ هیئت می بایست با پوشیدن لباس شمر و گرفتن شمشیر در دست هیچ کاری به جز ممانعت از برداشتن آب از نهر علقمه (یکی از همان مادی ها که به عنوان نهر علقمه مراسم در کنار آن برپا شده بود) نداشته باشد و با توجه به لهجه ارمنی و ضایعش حرف دیگر و یا کار دیگری که منجر به ضایع شدن مراسم شود نکند. او این شرط را می پذیرد و تعزیه آغاز می شود با شمر ارمنی
القصه در ابتدا یکی از یاران امام حسین برای برداشتن آب می آید و خطبه ای می خواند که «ای شمر بگذار ما آب ببریم» که شمر ارمنی (موسیو) در ابتدا دلش به حال یار امام حسین می سوزد. مردم هم همه گریه میکردند و او مردد بوده ولی النهایه با نهیب و اشارات بزرگان هیات مخالفت می کند و با همان لهجه با حال ارمنی و با بی میلی می گوید: «نه نه ! نمیشه آب ببری».
و موضوع این بار به خیر می گذرد.
اما این ماجرا تمامی نداشته و برای بار دوم و این بار حضرت ابوالفضل با خطبه ای غرا به سمت نهر علقمه امده و شمر ارمنی را مخاطب قرار داده به صورتی که اشک در چشمان شمر حلقه زده و قصد اجازت به بردن آب را داشته (حالا به این کاری نداریم که شمر تو عزا داری گریه کنه چی میشه)که بزرگان کلاه از سر برداشته و موهای خود زا میکنند که مبادا کوتاه بیایی و با اشارات و التماس این بار هم شمر بیچاره کوتاه نمیاید. و باز هم و این بار در کمال بی میلی می گوید«نه! والله نمیشه آب ببرب. والله نمیشه!!». گریه و ناله و شیون عزاداران رو به اوج می رود وقتی برای بار سوم امام حسین برای بردن آب با خطبه ای دلسوز میاید. ناله ها و شیون ها این بار برخلاف دو بار دیگر بند دل شمر را پاره میکند و با توجه به اشارات مکرر بزرگان او را نهیب میزدند، این بار شمر بدبخت هق هق کنان خطاب به امام حسین با همان لهجه ارمنی میگوید:
«بابا. والله من میخوام آب بدم. این مسلمونا نمیذارن»
انتهای پیام/د